سارا سارا ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

دخمل کوچولو

بی قراری سارا کوچولو

عزیز دلم دیروز همش خواب بودی ولی وقتی موقع خواب مامان شد.شما گشنه شدی.بعد تا ساعت 3:30 بی قراری کردی.مامان سادات.من و خاله سحر همه بسیج شدیم تا شما رو اروم کنیم.ولی معلوم نبود چی شده که گریه می کردی تازه صبح هم بیدار شده بودی و سکسکه می کردی و بی قرار بودی الانم داری بیدار می شی.بوووووووووسسسس ...
27 خرداد 1391

هفتمین روز سارا جونم

امروز هفتمین روز تولدت بود.دیشب بابا بزرگ اومد پیشمون وصبح رفت.مامانی امروز اومد پیش ما.زهرا خاله بابایی امروز زنگ زد و از اینکه اسم سارا رو داری خیلی خوشحال شد.مهربونم روز به روز شیرین تر میشی.دوست دارم بوس ...
27 خرداد 1391

بدون عنوان

سلام گل من.امروز پنجمین روز تولدته.عسل مامان نمی دونی چقدر شیرینی.امروز روزی بود که بردمت ازمایش غر بال گری وبعد به خاطر دونه هات نشون دکتر دادمت.دکتر می گفت برای غدد عرقت هست وچیز خاصی نیست.عزیزم دوست دارم زود به زود برات پست بزارم ولی میدونی که فعلا شرایطمون خوب نیست ...
24 خرداد 1391

اولین حمام

گل من امروز اولین حمامتو رفتی مامان جون با مامانش 2 تایی شمارو بردن حمام مامان جون گفت ساکت بودی و خوشت اومده بود.بعد از حمامتم حسابی خسته شدی و لالا کردی.تو مثل فرشته هستی.بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس ...
23 خرداد 1391

تشکر از دوستان

دوستای جون جونی سلام ممنون از لطفتون و محبتای قشنگتون.سعی میکنم زود به زود پست بذارم.اتفاق مهمی که افتاده و من رو خیلی ناراحت کرده این بود که سارا کوچولو به خاطر زمان نا مناسبی که دکترش داده بود مدفوعش رو خورده بود و شستشوی معده داده شده بود و ما رو چند روزه حسابی درگیر کرده بود خدا رو شکر الان حالش خوبه و فقط ورم چشمای دخملی کاملا نخوابیده.سارا کوچولو از خاله های مهربون و نی نی های گلشون بخاطر پیام های قشنگشون تشکر میکنه.دوستون داریم دوست جونیا
23 خرداد 1391

سارا کوچولو شناسنامه میگیره

کوچولو من این چند روز که مامانی مریضه من این پست رو بجاش میذارم.دیروز که من اومدم مامان مریض بود ولی امروز خیلی بهتر شده.هورررررررررررررا. خاله دیشب تا ساعت ٣ پیشت بود تا مامان یکم استراحت کنه ولی مامان جون تا صبح پیشت خوابید.از ساعت ٥ بیدار شدی و گریه کردی گرسنت شده بود وقتی شیرتو خوردی دوباره مثل فرشته ها خوابیدی .بابایی زنگ زد و گفت که شناسنامه فرشته کوچولوشو گرفته.مبارکت باشه سارا جان.بووووووووووووووس ...
22 خرداد 1391

خاله سحر به دیدن سارا کوچولو اومد

کوچولو من امروز خاله به دیدنت اومد نمیدونی وقتی دیدمت چه حالی داشتم تو با اومدنت شادی رو به دل همه ما اوردی وقتی خبر بدنیا اومدنتو شنیدم از خوشحالی گریم گرفت حتی وقتی صدای گریتو از پشت تلفن شنیدم شما با اومدنت منو خاله کردی واقعا خوشحالم که خاله یه دختر ناز شدم.من یه دفتر خاطرات دارم که فقط خاطرات شیرین زندگیمو مینویسم و سارا کوچولو من یکی از شیرین ترین هاست که وارد دفترم شد شما بزرگترین هدیه خدا به ما هستی عزیزکم بووووووووووووووووووووس ...
21 خرداد 1391

داریم میریم بیمارستان

عزیزم الان بیدار شدیم.نماز خوندیم.داریم کارامون رو می کنیم بریم بیمارستان.دیگه از استرس دیشب خبری نیست.یعنی به هیچی غیر از تو نمی خوام فکر کنم.فقط چند ساعت تا تولدت مونده.بیا برای همه اول به قول دوستمون مامان فاطمه حسنا ظهور اقاامام زمان (عج) دعا کنیم .برای همه ملتمسین دعا.دوستای وبلاگی.فامیل ها.اقوام واشناهامون وبرای هر کسی که به گردن ما حقی داره.امروز بلاخره بعد از 9 ماه انتظار می بینمت.بوووووسسس ...
20 خرداد 1391